روز نظاره کردن و به تماشا نشستن
فنلاند نامه – خورشید شبانگاهی، شب های روشن
مطابق خبرگذاری صدا و سیمای فنلاند،«در شمالی ترین نقاط فنلاند، اوتس یوکی Utsjoki خورشید تقریبا از ۱۷ می تا ۲۷ جولای غروب نمی کند و شب های روشن وجود دارد. خورشید شبانگاهی در تابستان در مناطق بالاتر از نوار قطبی دیده می شود. اما با توجه به انعکاس نور در آسمان تا ۱۰۰ کیلومتر پایین تر از دایره ی قطبی نیز شب های روشن را می توان دید، که عملا یک شب در سال (بلندترین روز سال) می توان خورشید شبانگاهی را نظاره کرد.»
در هلسینکی اما که در جنوبی ترین نقاط فنلاند واقع است و تا شمالی ترین نقطه ی فنلاند Nuorgam نوئورگام ۱۳۱۰ کیلومتر فاصله دارد در اول تیرماه هوا برای چند ساعت به شکل گرگ و میش پیش از غروب آفتاب تاریک می شود و دوباره آفتاب سربرمی آورد.
کاریگاسنیمی Karigasniemi ظاهرا نزدیکترین نقطه ی فنلاند به نقطه ای است که به طور عام شمالی ترین نقطه ی اروپا در نروژ یعنی نُردکاپ Nordkapp در نظر گرفته می شود و از طریق زمینی با آن فقط ۲۹۲ کیلومتر فاصله دارد. البته شمالی ترین نقطه ی واقع در خاک اروپا که از طریق زمینی قابل دسترسی است واقعا نردکاپ نیست بلکه کینارودن Kinnaroden که به انگلیسی Cape Nordkinn نامیده می شود است. درست است کمی پایین تر از نردکاپ است اما نرد کاپ در یک جزیره واقع است و به طور طبیعی جزئی متصل به خاک اصلی اروپا نیست.
جالب است بدانید که بین شمالی ترین و جنوبی ترین نقطه فنلاند ۱۴۱۰ کیلومتر فاصله زمینی وجود دارد یعنی بین نوئورگام و هانکو.
در تصویر زیر حرکت خورشید را در آسمان در شب های روشن می توانید مشاهده کنید.
مرگ تدریجی برای درک ارزش حیات – یک میکرواکشن
ترامپ، داشتن، بودن، مادر بزرگ، قهرمانی NBA
کمتر کسی شاید به اندازه ترامپ با خویشاوندان نزدیک دنیا هم بستر شده باشد و با این حال دارد با حسرت به روزهای پیش از ریاست جمهوری اش فکر می کند.
داشتن کافی نیست بودن اما فرق دارد وقتی بودنی را در درون تجربه کنی همه مالکیت هایت را هم بگیرند نمی توانند بودنت را زائل کنند. مگر اینکه بند بند پیکرت را چنان بگسلند که جسمت حیات نداشته باشد، اما بعید است بودنت را باز هم ستانده باشند مگر اینکه به روح اعتقاد نداشته باشی، در آن صورت نیز آن اندیشه توست.
یاد بخشی از کتاب ReModel از جاشوا اسپودک افتادم که در مورد ساختن مدل های ذهنی مطلوب برای خودمان است. او البته مدل های ذهنی را که خودش به آن ها باور دارد را شرح داده و خاطرنشان کرده که هدف عالی او این است که افراد مدل های ذهنی را که برایشان سودمند است خود پیدا کنند و الزاما مدل های او را اقتباس نکنند. اصطلاحی که از آن تحت عنوان چطور مهارت کلیسای جامع ساختن را بیاموزیم، یاد می کند.
در یکی از مدل هایش اشاره می کند که چطور یک مادر بزرگ می تواند طعم قهرمانی مسابقات بسکتبال NBA را بچشد. بعد دو مثال را مطرح می کند یکی این که مادربزرگ در مسابقه دوی محلی با همسالانش اول شود و یا این که تا فینال مسابقات NBA برود و در فینال مغلوب شود و شکست خورده و مغموم بر سکوی دوم بایستد.
دسترسی به کدام مورد سخت تر است؟ مسابقات بسکتبال. کدام مورد احساس قهرمانی بیشتری می دهد؟ قطعا قهرمان NBA شادی بیشتری را تجربه می کند اما قهرمان مسابقه دوی محلی مادربزرگ ها احتمال بسیار زیاد شادتر از نایب قهرمان مسابقات بسکتبال خواهد بود.
شاید اگر برای رضایت دنبال کسبِ «داشتن» هستیم، با کوچکتر کردن زمین مسابقه بتوانیم راحت تر به آن برسیم. هر چند اگر زمین مسابقه را در ابتدا به «بودن» محدود کنیم، بعدا با نیرو گرفتن از موتور رضایت بتوانیم «داشتن» را هم کسب کنیم.
پی نوشت: صحبت از دویدن افراد مسن شد، احساس کردم شاید دانستن این که فوجا سینگ مسن ترین قهرمان مسابقات ماراتون دنیاست (در صد سالگی) و رکورددار در مسابقات مختلف دو و میدانی است، برایتان جالب باشد.
تسلیت به استان های سیل زده – ارزش جان انسان ها – راه حل
متاسفانه پنج استان شمال غربی کشور دچار سیل شد و جان عده ای از هموطنانمان را گرفت. البته می شد با پیشگیری و رفع عامل سیل از این خسارات جلوگیری کرد. می شد که با اطلاع رسانی و پیش بینی سیل تلفات جانی و مالی را به حداقل رساند. در خبرها می گشتم دیدم ۵ سال پیش هم سیل آمده بود، شاید ۵ سال دیگر هم سیل بیاید. (امیدوارم لینک این خبر را مجبور نشوم اضافه کنم)
در یکی از رویدادهای کاری آقایی را دیدم که سامانه ای را ایجاد کرده بود که از تصادف گوزن های شمالی (Moose) یا (Elk) با خودروها پیشگیری می کرد. گوزن های اینجا جثه عظیمی دارند و پاهای نسبتا ضعیفی در مقایسه با هیکل بزرگشان. در نتیجه وقتی ماشینی به آن ها برخورد کند وزن زیادی بر روی شیشه جلوی خودرو می افتد و فشار ناشی از آن شیشه را از جا می کند و بسته به نوع برخورد ممکن است بر روی سرنشینان جلوی خودرو بیافتد و البته خود گوزن های بیچاره هم به دلیل شدت ضربه معمولا تلف می شوند یا بسیار آسیب می بیند. در تصویر زیر، ابعاد و اندازه های این حیوانات را در مقایسه با آدم و خودرو می توانید مشاهده کنید. حیوان سوم از سمت راست موس است و حیوان پنجم از سمت راست اِلک.
البته خود موس و الک با هم از نظر ظاهری و هم محل جغرافیایی تفاوت های زیادی دارند. شاید ساده ترین راه تشخیص از روی پوزه و بینی این دو حیوان باشد. موس ها پوزه ی کشیده تری دارند و قوز خاصی دارد. در حالی که الک ها پوزه شان شبیه تر به گوزن های کوچک و یا آهوان است.
برایم سوال بود که مگر چقدر تصادف با گوزن ها اتفاق می افتد. آن آقا می گفت که سال ها پیش کشته های انسانی هم در این تصادف ها مشاهده می شده است که تلاش هایی که صورت داده بودند نهایتا به این منجر شد که در سال ۲۰۱۲، گرچه ۲۵۰ انسان مجروح شدند تلفات انسانی نداشته باشند. با این حال ۵۰۰۰ گوزن هم در آن سال در جاده ها مصدوم و کشته شدند که اعلام نشد چه تعدادی به دیار باقی شتافته اند. به هر حال این تصادفات روی دست دولت فنلاند در آن سال ۵۶ میلیون یورو خرج گذاشته است یعنی به طور متوسط ۲۲۴ هزار یورو به ازای هر فرد (اگر فقط هزینه انسانی منظور نویسنده باشد) به همین دلیل می بینیم که در کشورهایی مثل کانادا برنامه هایی برای کاهش این تصادفات طراحی شده است. در سوئد هم از حدود ۱۹۷۰ تستی به نام تست گوزن وجود داشته است که نتیجه اش به میزان واکنش خودرو برای عدم برخورد با موانع متحرک بستگی دارد. جالب این جاست که شرکت های سوئدی ولوو (+) و ساب در طراحی خودروهایشان این مطلب را لحاظ کرده اند. چنین چیزی در استرالیا با کانگوروها شایع است و در عربستان با شترها (مقاله ای در این رابطه در الزویر)
خلاصه در ادامه آن گفتگو بحث از ارزش جان انسان ها شد و آن آقا گفت که اگر بتوانیم جان ۱۰ نفر را هم در سال با این فناوری از مرگ نجات بدهیم می شود ۶۰ میلیون یورو، یعنی هر نفر ۶ میلیون یورو ارزش دارد. ظاهرا نفر آن ها با نفر ماها (فقط کمی) فرق دارد. به نظرم عدد قابل تاملی است. این که برای یک آدم چه امکاناتی از نظر آموزشی، بهداشتی، خدماتی و غیره فراهم شده و خدمات و تولیداتی که آن فرد به جامعه می تواند ارائه دهد واقعا اگر محاسبه شود پر بی راه نیست. حیف است که این همه به یک باره از بین برود. شاید برخی جاها با کشیدن فنس یا نصب تابلوهای هشدار دهنده و یا سیستم هایی که سیگنال های هشدار و قابل درک توسط حیوانات مخابره می کنند بتوان از چنین تصادف هایی پیش گیری کرد.
واقعا حیفم می آید که در بعضی از شلوغی های ترافیکی ناشی از روزهای تعطیل در فنلاند با غرور اعلام می کنند که در این تعطیلات هیچ تلفات جانی نداشتیم و در کشور خودمان آمار تلفات جاده ای بالاست. اولین غایت رانندگی این است که بتوانیم به مقصدی که دور از ماست سریع تر برسیم و رسیدن، در آن هدف نهایی است نه سریع تر بودن. کاش بیشتر دقت کنیم و مسئولیت جان دیگران را بر عهده بگیریم. این که هدف فقط من و سرنشینان ماشین من نیستند که به خاطرش جان دیگران را به مخاطره بیافکنیم. هدف این است که همه از یک امکان جمعی بهره مند شویم و همه بتوانیم زودتر برسیم نه به قیمت سبقت و سرعت و جاده خاکی زدن. صحت و سلامت خودروها و جاده ها نیز در این مورد بی تاثیر نیست.
چند چیز که از این مطلب جسته و گریخته به نظرم رسید این که اقلیم در مسائل و رویکرد ما به مسائل نقش دارد. اگر ما در منطقه بهمن خیزی به سر می بریم نباید بر اساس شرایط بیابانی طراحی کنیم. اگر منطقه ای زلزله خیز است باید مطابق آن خانه بسازیم و بی مسئولیتی خودمان را گردن Act of God نیندازیم. وقتی برای زلزله آماده باشیم مثل ژاپنی ها، برایمان خسارت زیادی برجا نمی گذارد. طوفانی که می توانست همه چیز را خراب کند به شکل یک نسیم تند جلوه می کند و سیلی که می تواند خانمان برانداز باشد به شکل جریان آب هدایت شده به پشت سدها می رسد. شاید درختانی که نباید قطع می شده سیل را ایجاد کرده. در آن زمان است که با غرور از تدبیر خودمان برای دیگران سخن ها خواهیم گفت که ببینید ما چه کردیم.
اگر منطقه ای سرد سیر است باید از عایق حرارتی استفاده کنیم. گرمای نیروگاه هایمان نصیب کلاغ ها نشود وقتی می تواند محفل های منازلی را گرم کند. ظاهرا اجدادمان این مسائل را بهتر رعایت می کردند وقتی تکنولوژی های هوشمندانه ای نظیر قنات، یخچال ها و بادگیرها را که از آن ها باقی مانده و هنوز هم کار می کند را مشاهده می کنیم.
خوشبختانه مجموعه ای که در آن مشغول هستم در واحد تحقیق و توسعه اش توان طراحی، ساخت و نهایتا پیاده سازی دستگاه های هشدار سیل را به طور انبوه دارد تا دست کم با آگاهی بخشی از چنین سوانحی، خسارات جانی و مالی را بتوان حداقل کرد. اگر سرمایه کافی اختصاص داده شود می توان این پروژه را کلید زد. مطلب طولانی شد پوزش.
این روزنگاشته را با مطلب جالبی به پایان می برم. ممکن است گوزن های شمالی سر از گرفتاری در درختان سیب درآورند اگر که مست شوند.