مرگ تدریجی برای درک ارزش حیات – یک میکرواکشن
کامپیوتر را از شارژر جدا کن، شارژر را در دفتر کار عمدا جا بگذار که چند ساعت بیشتر نتوانی استفاده کنی و به همین دلیل کارهایی که لازم هست را فقط می کنی.
باتری گوشی هم همین طور است، اتفاقا گوشی هایی که باتریشان زودتر تمام می شود مفیدتر هستند چون درست و استراتژیک از آن ها استفاده می کنیم.
چون باتری به مثابه سوخت های فسیلی تمام می شود و دیرتر از زمان لازم تجدید می شود.
روح را به مرور از جسم جدا کن تا ارزش حیات را درک کنی.
روح انرژی الکتریکی (در قالب شارژر و باتری)
جسم، ابزاری است که بدون روح فقط به درد ویترین می خورد. (در قالب لپتاپ)
به نگرم می رسد مرگ تدریجی بدین معنا در عین استرس زا بودن بهره وری زمانی را افزایش می دهد.
زمان هایی را به خاطر بیاور که در رسیدن به یک ددلاین یا ضرب العجل عقب هستی و به زمان هایی فکر می کنی که پیش از آن می توانستی به آن کار اختصاص بدهی و ندادی. چون محدودیت زمانی را احساس نمی کردی.
ارزش کسری از ثانیه را راننده ای که دارد به ته دره سقوط می کند می فهمد.
ارزش چند ثانیه را کسی درک می کند که دوان دوان اتوبوس را در ایستگاه از دست می دهد.
ارزش یک دقیقه را کسی می فهمد که یک تست سرنوشت ساز را می توانست جواب دهد.
ارزش چند دقیقه را کاندیدای شرکت کننده در مناظره متوجه می شود.
ارزش یک ساعت را کسی که بعد از برخاستن هواپیما به فرودگاه وارد می شود درک می کند.
ارزش یک روز را کسی در می یابد که می توانست به بالین مریضی بشتابد اما به فردا موکولش کرد و بیمار فوت کرد.
ارزش یک ماه را کسی که پایش شکسته و باید آن ماه را در روی تخت بخوابد درک می کند.
ارزش یک سال را بیمار سرطانی که دکتر جوابش کرده متوجه می شود.
و ارزش یک عمر را کسی که فکرش را نمی کرده وقت رفتن است و آن گونه که باید زندگی نکرده است و اکنون دارد جان به جان آفرین تسلیم می کند.
بدین معنا، محدودیت واژه ای مقدس و دوست داشتنی است. اگر منابع نامحدود بود تلاش و کوشش درخور انجام نمی گرفت.