به نقل از پدرم یکی از اقوام دورمان سال ها پیش در مهمانی ها یا دیدار های رودررو عادتی داشت که تلاش می کرد تا از طرف مقابلش سوالات گوناگون در حوزه تخصصی آن فرد بپرسد و چیزی یاد بگیرد. طبیعتا در عصر پیش از کامپیوتر ها و اینترنت روش انتقال سینه به سینه یکی از روش های بسیار کاربردی برای انتقال تجربیات بوده است.
من هم از مدتی پیش تلاش کردم تا از این شیوه به گونه ی دیگری یادگیری بیشتری داشته باشم. با پرسش در مورد قوانین زندگی افراد این که بخواهند ۵ تا ۱۰ تا، ۲۰ تا قانون را برای زندگی تعیین کنند که در بیشتر اوقات مصداق داشته باشد. (به نظر نمی رسد که کمتر قانونی باشد که در همه جا کاربرد داشته باشد) نتیجه این که بسیاری از افراد در مواجهه با این سوال کمی به فکر فرو می روند و سپس جواب های خوبی دریافت می کنم.
در سلسله نوشته های تحت عنوان قوانین زندگی پیشکسوتان به مرور سعی می کنم تا با اجازه از آن ها چیزی را که فهمیدم برای خودم و برایتان نقل کنم.
معمولا سه سوال از افراد می پرسم (شاید سه میکرو اکشنی باشد که ارزش داشته باشد مبدل به عادت شود)
۱- اگر بخواهید به من یک چیز یاد بدهید که همیشه در ذهنم بماند چه خواهد بود؟
۲- اگر دوباره به سنین جوانی یا کودکی بازگردید، کارهایتان را چگونه به شکل متفاوت تری یا همان گونه که بوده انجام می دادید؟
۳- اگر بخواهید در قالب چند قانون که در همه جا مصداق داشته باشد قوانین زندگی تان را برایم ترسیم کنید چه خواهد بود؟
برای شروع مطلب از یک خانم مسن نروژی که مدیر پروژه بوده و در ایران هم چند سالی کار کرده بودند شروع می کنم:
۱- اشتراک گذاشتن
۲- اهمیت دادن به دیگران و همدلی کردن
۳- خودخواه نبودن و کمک کردن به دیگران با ایجاد ارزش نه الزاما با کمک مالی بلکه برخی اوقات با زمان، توصیه و مشورت و …
۴- مدیریت منابع
۵- قابل اعتماد بودن و ایجاد اعتماد کردن
۶- از فساد و کارهای خلاف دوری کردن
۷- انگیزه بخش بودن
۸- استفاده از فرصت ها و فرصت طلب بودن
۹- این که پول شادی را نمی خرد، پول فقط یک جنبه از زندگی است.
۱۰- گذشت و سازش به جای جر و بحث و مشاجره و دعوا که ثابت کنیم چه کسی حق یا ناحق است.
۱۱- با آدم ها دیدار کردن، گفتگو کردن و سر صحبت را باز کردن
۱۲- در این زمانه، زمینه های حواس پرتی و سرگرم شدن هر روز رو به افزایش است، مراقب زمانت باش چون زمانت عمر و زندگیت است.
در پایان چون در ایران هم زندگی کرده بودند، از ایشان خواستم که برای این که ایران توسعه پیدا کند چه توصیه ای دارد؟
ایشان گفتند که:
شما کشور ثروتمندی هستید ولی خودخواهی و ناراستی در کشورتان زیاد است و برای پیشرفت باید تفکرتان را تغییر دهید و این که بپذیرید که موفقیت به تنهایی میسر نمی شود و راه میانبری وجود ندارد.
خیلی گفتگوی خوبی بود من که خیلی از ایشان آموختم. در ماشین غرق در این افکار بودم که ناخودآگاه این جمله را نوشتم:
بزرگترین دشمنانت چیزهایی هستند که فکر می کنی می دانی در حالی که زیاد از آن ها آگاهی نداری. شاید غرور ناشی از این توهم، شکننده باشد.